چرا به آنچه که میدانیم عمل نمیکنیم؟
امروزه عمل کردن به آنچه که میدانیم خیلی کم اتفاق میافتد؛ این را میگویم چون مدتی قبل با یک ایمیل مواجه شدم که برایم بسیار قابلتأمل بود! یکی از دوستان در آن ایمیل نوشته بود: با اینکه تاکنون بیش از 750 جلد کتاب در حوزه موفقیت مطالعه کردهام و نکات زیادی را دربارۀ موفقیت آموختهام، اما موفقیت چندانی به دست نیاوردهام… .
گویا آن حجم عظیم از مطالبی که آموخته بود، کمک زیادی به موفقیت او نکرده بودند!
به نظر شما چرا باوجوداینکه افراد زیادی میدانند قانون جذب چیست و چگونه کار میکند، اما فقط افراد کمی موفق هستند؟ چه اتفاقی رخ میدهد که همۀ افراد نمیتوانند از آن نتیجۀ خوبی بگیرند؟
به نظر شما تفاوت میان «دانستن یک نکته» و «نتیجه گرفتن از آن بهصورت عملی» چیست؟
عمل به دانستهها
زمانی که من برای رسیدن به موفقیت مصمم شدم، شروع کردم به مطالعۀ کتابها و تماشای ویدیوهای آموزشی مختلف؛ چون عطش یادگیری در وجودم زبانه میکشید؛ اما یک روز فهمیدم که من بهجای عمل به دانستههایم، فقط در حال «انباشتن اطلاعات بیشتر» هستم!
فهمیدم اطلاعات بیشتر، کمکی به موفقیتم نخواهد کرد؛ اگر که هیچ تصمیمی برای بکار بردن آن اطلاعات در اعمال و رفتارم نداشته باشم… .
تحقیقاتی که در این زمینه انجام دادهام، نشان میدهد که مشکل اساسی بسیاری از افرادی که خواهان موفقیتاند و اصول آن را نیز آموختهاند، «عملنکردن به اصولی است که آموختهاند».
اما به نظر شما، چرا اکثر ما آدمها به دانستههای خود عمل نمیکنیم؟
- چرا با اینکه میدانیم: اگر احساس خوبی نداشته باشیم، اتفاقات خوبی را تجربه نخواهیم کرد، بازهم در اکثر اوقات قادر به کنترل احساسمان نیستیم؟
- چرا با اینکه میدانیم: مصرف سیگار بهسلامتی ما صدمه میزند، باز هم از سیگار استفاده میکنیم؟
- چرا با اینکه میدانیم: گله و شکایت از هر چیزی، باعث تجربۀ ناخواستههای بیشتر میشود، اما باز هم گله و شکایت کردن برایمان راحتتر از تمرکز بر نکات مثبت آن موضوع است؟
- و خیلی چراهای دیگر… .
یافتن پاسخی جامع برای تمامی این چراها، خیلی مهم است؛ شاید مهمترین موضوع زندگیتان! همان گونه که رسیدن به این شناخت مهمترین موضوع زندگی من نیز بود.
چون این شناخت باعث شد که «عملکردن» به آنچه که آموختهام را مانند نفس کشیدن، برای زنده ماندنم الزامی بدانم؛ این شناخت در رفتار من تغییری ایجاد کرد که موجب پدیدآمدن زیربنایی اساسی برای موفقیتهای امروز من شد؛ شناختی که میتواند سبب موفقیتهای آیندۀ شما دوستان من نیز باشد… .
به همین دلیل، مایلم این تجربۀ مهم را با تمام اعضای این خانوادۀ فوقالعاده که مثل من به دنبال موفقیت بیشتر هستند، سهیم شوم!
بنابراین از شما میخواهم در خودتان دقیق شوید، به رفتارهایتان نگاه کنید و در مسابقهای که در این فایل صوتی مطرح میشود، شرکت کرده و به سؤال آن پاسخ بدهید:
منتظر خواندن پاسخهای ارزشمند شما هستم؛ هدف من از طراحی این مسابقه، ایجاد محیطی دوستانه است برای به اشتراک گذاشتن آگاهیهایمان و مهمتر از آن رسیدن به شناختی عمیقتر نسبت به قوانین جهان هستی و استفاده از آنها برای رسیدن به موفقیت بیشتر!
سؤال مسابقه
- چرا به دانستههای خود عمل نمیکنیم؟
- چرا با اینکه قوانین جهان هستی را میدانیم، باز هم در عمل کردن به آنها سستی میکنیم؟
تا پایان 14 اردیبهشتماه: کیف پول فردی که بهترین پاسخ را در قسمت نظرات همین پست بنویسد، به مبلغ 200,000 تومان شارژ میشود که از موجودی آن میتواند برای خرید محصولات سایت استفاده کند.
فرصت تمام شد
با تشکر از همۀ دوستان که دربارۀ این سؤال مهم تفکر کردند و در بخش نظرات مشارکت داشتند؛ با توجه به دیدگاههای بسیار عالی که ارسال شده، برندۀ این مسابقه دوست عزیزمان آقای جواد کیانفر هستند. (1402/02/15)
مشاهدۀ قسمت دوم این برنامه با موضوع «دلیل اینکه به دانستههای خود عمل نمیکنیم»
مشاهدۀ قسمت سوم این برنامه با موضوع «شیوۀ ایجاد یک ایمان قوی که باعث موفقیتمان میشود»
دانلود فایل صوتی این پست (MP3)
حجم این فایل: 8 مگابایت
سلامت این فایل تایید شده است.
مدت زمان: 9 دقیقه
برای دانلود این فایل روی دکمه زیر کلیک کنید:
جدیدترین دیدگاهها
جواب خودتونم اضافه کنید مرسی
سلام وحید جان، پاسخ من در قسمت بعدی همین فایل وجود داره، اگه دوست داشتید میتونید قسمت جدیدش رو هم دانلود و گوش کنید.
اگر به دانسته هایمان عمل نمی کنیم تنها علتش ایه که این دانسته ها هنوز به باور تبدیل نشده اگر با تکرار دانسته ها وعمل انها تبدیل بهع باور بشن اونوقت به راحتی به آنها عمل خواهیم کرد…
سلام به همه
من فکر میکنم این موضوع رو میشه از جنبه های مختلف فرهنگی – تربیتی – اجتماعی و… بررسی کرد
بعنوان مثال قسمتی از این موضوع که ما به دانسته هایمان عمل نمیکنیم اینه که 12 سال در مدارسی در خواندیم که فقط کفتند بخوان و برای اینکه بفهمد تو موضوعی را یادگرفته ای یا نه گفتند بگو نگفتند انجام بده
شاید دلیل دیگرش روش تربیت خانواده ها باشد و دلیل دیگر آن اجتماع و روش بازیابی اطلاعات ما مثل کنکور!
ولی نکته ی بسیار مهم این است که ما بعنوان فرد اصلی مقصر این موضوع و عمل نکردن به چیز هایی که میدانیم هستیم و ما باید اول خودمان را مورد بررسی قرار دهیم و عیب های خودمان را درست کنیم و بعد اجتماع خود درست میشود…
یکی از عیب هایی که ما داریم این است که میترسیم. بله ما از دقیق انجام نشدن تئوری هایمان در عمل میترسیم و آنرا مثل شکست و باختن میدانیم در حالی که این ها شکست نیستند بلکه خستگی ناشی از پله های ترقی اند…
یکی دیگر از عوامل این است که ما میخواهیم بخوانیم و بخوانیم و بخوانیم تا یاد بگیریم و تصور ما این است که هرچه بیشتر بخوانیم بیشتر یاد میگیریم در حالی که هرچه بیشتر بخوانیم بیشتر حفظ کرده ایم و خواندن بدون عمل یعنی خواندنی که منجر به حفظ شدن مطالب میشد نه یادگیری آنها… که این عامل رابطه ای هم با کامل گرایی دارد.
ممنون که توجه کردید – یاعلی
سلام به همگی
یا خدا آقای کیان فر چی نوشته 😂😂
به نظرم به دلیل اینکه می خوایم تو دایره راحتی خودمون باشیم و اینکه وظیفه مغز حفظ حالات موجوده و تمایل به تغییر نداره
تشکر
سلام
سوال خیلی جالبیه یعنی این مشکل اصلی منه؟؟
خیلی رو جوابش فکر کردم فک کنم بخاطر یک سری مسائل ریز و کوچیک ولی مهم هست…
به این باور نرسیدیم که این خودمون هستیم که تعیین می کنیم و حتی خدا هم بدون اراده انسان سرنوشت انسان را تغییر نمی دهد
فک می کنیم که اجرا کردن این ها یجور فانتزیه…
آنقدر توانایی مدیریت خود را نداریم و یا سریع با قرار گرفتن در فضای متفاوت فراموش می کمیم یا سعی میکنیم کل جمع را تحت تاثیر قرار دهیم
سلام به دوستان گلم
به نظر من دانستن قوانین کیهانی شرط لازم است اما کافی نیست
کسب اطلاعات شرط لازم است اما کافی نیست
داشتن حس خوب شرط لازم است اما کافی نیست
مطالعه راجع به موفقیت شرط لازم است اما کافی نیست
داشتن ایمان قوی برای رسیدن به موفقیت شرط لازم است اما…
ایجاد انگیزه شرط لازم است اما کافی نیست
ما برای حرکت باید پازل شرط های لازم را کامل کنیم و به شرط کافی برسیم اون موقع ۱۰۰درصد ما حرکت خواهیم کرد
سلاااام من برای پاسخگویی به این سؤال ن تنها از خودم بلکه از تمام اعضای خانوادم و دوست صمیمیم هم تحقیقات انجام دادم
نتیجه بسیار برای خودم جالب هست
از دوران نوجوانی با به وجود آمدن مشکلاتی توی زندگیم دائما این سؤال رو میپرسیدم که: راه درست زندگی کردن و راضی بودن چیه؟ آیا رازی وجود داره؟ و خیلی به دنبال کتابها و مطالب روانشناسی موفقیت بودم یکی از سرگرمیهای لذت بخش من بود
دقیقاً از سال پیش که با شما آشنا شدم سوالم تغییر کرده: چرا به چیزایی که میدونیم عمل نمی کنیم؟
جواب مادرم: اون انسانی که به دانسته هاش عمل نمی کنه در واقع قوه ی درکش به حد اون دانسته نیست یعنی درکش از آینده و چیزی که قراره در صورت انجام دادن براش پیش بیاد نمی تونه تو ذهنش تصور کنه واقعا با انجام این کارها بهش میرسه. دلیل دوم میتونه ضعیف بودن اون باشه مثلا جرات نداره که به درآمدهای بسیار بالا فکر کنه و به تبعش دانسته هاشو در زمینه ثروت بکار بگیره تا ثروتمند بشه!
جواب پدرم: پسرجان بعضی موقع ها انقد دچار روزمرگی زندگی میشی که اصلا یادت میره قرار بوده چه کارهایی رو منظم انجام بدی. مثلا می بینی اول اولویت با انجام کارهایی هست که نیازهای اولیه زندگی رو بتونه تأمین کنه بعد یا انقدر خسته ای یا دونسته هاتو وسط مشغله هات یادت میره در اصل کنترلت روی همه ی شرایط زندگیت اونجور که میخوای پیش نمی ره!
جواب خواهر نوجوونم: همیشه یه چیزی هست تو ذهنم بهم میگه بیخیال فعلا. تو کتابامون خوندیم که اسمش نفسه! احتمالا همون نفس منه که نمی ذاره هر روز درسامو بخونم منظم طبق برنامه ی کلاسی و مشاورم! یه نفسی هست که منو گول میزنه! میگه فعلا وقت هست فعلا از ایام جوونیت استفاده کن اوج لذت و خوشی رو با امکانات خونه بابات ببر بعدا خدا بزرگه (و بعد از این این جواب کلی به فکر فرو رفت!!)
جواب برادر ۹ سالم: ما بچه ها دوست داریم راحت ترین راه رو انتخاب کنیم تا زود به نتیجه برسیم و البته باهاش احساس زرنگ تر بودن از بقیه بچه ها رو داشته باشیم مثلا وقتی معلم موسیقیم میگه این صفحه رو تمرین کن من فقط چند خط رو ساز میزنم و میگم بقیشو بلدم بابا مثل همین قبلیه. بعدش میشینم انیمیشن تماشا کردن و فکر می کنم که الان من از همه هنرجوهای کلاسمون زرنگترم و به همه کارام رسیدم! دلیل بعدیش اینه که ما تو ذهنمون میگیم آقا از فردا شروع می کنم دیگه با روش درست زندگی می کنم و کلی هم رؤیابافی براش با جزییات داریم اما فردا که میرسه و از خواب بیدار میشیم می بینیم مثلا یه چیز کوچولو با اون چیزی که تو ذهنمون بوده فرق داره همه چیز اونی نیست که تو تصور کردی بعدش رهاش میکنی مثلا دوباره پتو رو می کشی رو خودت و میگی امروز روزش نیست حسش نیست! یا میگی آخرین قسمت کارتون رو نگاه کنم و… اینا همه بهونه تراشی میشه! دلیل دیگه اینه که مثلاً ما همه چیو میذاریم برای دقیقههای آخر مثال میزنه از خودش میگه مربی من ازم میخواد فلان درسها رو تمرین کنم بعد من همش پشت گوش میندازم یهو توی این جلسه قبل میگه هفته ی آینده تمرین گروهی داریم هر که ساز رو اشتباه بزنه از گروه کنسرت میره بیرون! بعد برادرم به خودش میاد فورا چون قراره توی مرحله ای توانایی اش آزمایش و سنجیده و مقایسه بشن با بقیه و اون برای اینکه عضو گروه اجرایی باشه تمام روز رو در حال ساز زدن و تمرین فشرده هست!
به خودم نگاه می کنم و خیلی از بچه های دانشگاه شب امتحانی بودیم تا لحظه ی آخر خطر افتادن رو حس نمی کردیم و به زور قهوه و …بیدار میموندیم و مطالعه ی کپسولی به همون دانسته هایی که استاد ما سرکلاس طول یک ترم درس داده بود!
جواب دوستم: ما دیگه خسته شدیم از بس همش برنامه ریخیتم و عمل نکردیم اصلا اعتماد به خودمونو از دست دادیم و به روی خودمونم نمی اریم! یا حتی واضح بگم تنبل شدیم بی حال شدیم اصلا حوصله یه تکاپو و جهاد درونی راه انداختن رو نداریم دیگه! در حالی که داشت سیب زمینی سرخ میکرد برای خوردن و دکتر تغذیش گفته بود این کارو انجام ندی و دیگه خسته شده بود و حال نداشت ادامه بده اعصابش بهم ریخته بود و داشت جواب سؤال منو میداد و گفت بیخیال بابا دنیا دو روزه!
و جوابهای خودم:
اولین و مهمترینش اینه که این مطلبو از کسی دریافت کردیم ولی هنوز ته دلمون باهاش صاف نیست که آیا واقعا داره درست میگه؟ من چقدر به گفته هاش ایمان دارم؟ باورش دارم؟ من خودم دوسال پیش یه موردی رو در رابطه با کلید روابط عاطفی شنیده بودم اما راستش ته دلم خیلی قبولش نداشتم چون گفته ی یکی از استادای دانشگاهمون خیلی روم تأثیر گذاشته بود منظورم با این شاهد مثال ها از زندگی خودم اینه که من دقیقا به چیزی که شنیده بودم اعتقاد نداشتم و میدونستمش اما اجراش نمی کردم و البته بعدا فهمیدم که کارم نادرست بوده!
دومین دلیل: ما یه هدفی رو در نظر داریم قانون هاشم میدونیم و از حفظیم اما قلبا اون هدف رو دوسش نداریم بی دلیل خودمونو گول می زنیم. مثال بزنم: من توی یه دوره شرکت کرده بودم وقتی اصول صحیح مطالعه و آزمون دادن رو فهمیدم و اتفاقا برای دو ترم متوالی بکار بستم عین وحی منزل و نتیجه شاگرد اولی من در دو ترم متوالی بعد از شش ترم معدل ۱۲ بودن بود. اما بعدها برای شرکت در کنکور فوق لیسانس سستی به خرج دادم اگر به همه ی اون اصول عمل می کردم رتبم تک رقمی می شد اما نشد! چرا؟ چون من قلبا حوصله ی اینهمه درس خوندن رو نداشتم و به دلایلی بجز اینکه خودم پسر با ارزش تری بشم و سطح داناییم برای خودم بالا بره یعنی همون دلیل محکمی که منو توی امتحانات دانشگاهی موفق کرد اما به انگیزه جلب توجه و فخر فروشی پیش دوستانمو ثابت کردن خودم به بعضیا و انتقام از دوستای بی معرفتمو و اینا بود که گفتم من میخوام بجای وارد شدن با بازار کار اینبار بشینم برای فوق لیسانس بخونم.
هر چند که خوندم اما من به دانسته هام سر کلاس عمل نکردم و قبول هم نشدم
و بعدش به خودم سرکوفت می زدم تو که همه چیو میدونستی پس مطالعه چرا عمل نکردی؟؟؟
سومین دلیل: توهم دانستن! گاهی وقتا انقده غرور وجودمونو میگیره اصلاً خودمونو نمی بینیم واقعا. توهم می زنیم که دیگه من همه چیو بلدم بلدم بلدم و امان از این کلمه. نه صدای هشدار اطرافیان رو می شنویم نه عذاب وجدان خودمون رو چون فکر می کنیم ما همه رازها رو الان دیگه بلدیم و نسبت به بقیه بیشتر می فهمیم!
دلیل چهارمی: ببینید انقده توی وضعیت بد و بغرنج گیر افتادیم که دیگه برامون عادی شده انگار! عادت کردیم بهش. فکر می کنیم همه چیز طبیعیه! یا زندگی واقعی توی کتابا نیست و لابلای نوشتهها و… این صحبت ها رو زیاد شنیدم از کسانی که موقع ناراحتی من سه سال پیش می گفتن بابا تو خیلی رؤیایی فکر می کنی بله همه کتابا چیزای قشنگ و شیک مینویسن ولی تو زندگی اجرا شدنی نیست در حالی که ثابت کردم هست!!! وقتی راهنمای روابط عاطفی گارنر رو میخونی و بکار میگیری می بینی واقعا میشه از کتاب تا عمل به واقعیت رسوندش در نتیجه نباید به وضعیت نابسامان مون در هر زمینه ای مالی مسائل با شریک عاطفی درسی سلامتی بدن نباید اجازه بدیم انقدر مغز ما عادت کنه که انگار به خواب رفته و هوشیاری درک درد رو از دست داده!
دلیل پنجم: شاید واقعا دلیلش وضعیت جسمانی ما باشه نه همش توی روح و روان و باور هامون! به چشم دیدم دانشجویی که کمبود شدید آهن داشته یا ویتامین دی و از لحاظ جسمانی بدن قوی و ذهن سالمی نداشته تا بتونه به دانسته هاش عمل کنه و به هدفاش برسه. واقعا مهمه از چه مواد غذایی داریم تغذیه می کنیم اگر عمده خوراک شما از فست فود ها و عادات غذایی بد هست مطمن باشید که دامن به حالت های استرسی و افسردگی میزنه و قدرت کنترل شما رو توی زندگیتون کمتر میکنه که انقدر قوی و هوشیار باشید تا از سر صبح طبق برنامتون عمل کنید و تا آخر شب ضعف جسمانی و مغزی نداشته باشید عزیزان.
دلیل هفتم: احساس شدید نیاز به بودن اون شرایطی که اگر به دانسته تون عمل کنید تو زندگی هممون رنگ واقعیت میگیره. تا لحظه ای که احساس شدید خوار بودن بی ارزش بودن غیر مفید بودن و یا هر نیاز شدید درونی رو در مورد هر مسئله ای احساس نکردید تمایل به تغییر ندارید. تصور کنید اون لحظه ای که یه شرایطی تو زندگیتون در حال فرو ریختن هست قراره که واقعا غرق بشید اون لحظه انگار یه پتک سنگین رو سرتون زده میشه البته قبلاً هم خدا با سنگ به سرتون زدهها اما ماها متوجه نشدیم!
حالا به هر چیزی که ذهنتون فرمان میده چنگ میندازید و میخوایید ازش استفاده کنید فورا به سراغ دانسته هاتون میرید اونا رو چک میکنید برنامه میریزید برا اجرا کردنش. مثلا کسی که انقده ولخر جی میکنه تاا کفگیرش به ته دیگ میخوره بعد که هشدارهای حساب بانکی خالیشو دریافت کرد همچین که یکبار عابر بانکشو زد و دستگاه گفت موجودی کافی نیست و از خجالت پشت سریش نتونست بیشتر صبر کنه اون لحظه با خودش تصمیم میگیره که اوضاع خیلی بده برم ببینم قبلا فلان نوشتههایی که راجبه پس انداز کردن و مدیرریت پول و اینا بود کجان الان تا اجراشون کنم آخه دوست ندارم این شرایط برام تکرار بشه!
دلیل هشتم: انگار ما از بی نظمی خوشمون میاد و لذت میبریم. تفریح روز جمعه رو توی خوابیدن تا ظهر و فیلم دیدن و اینا میدونیم یعنی یک روز بدون کار! تو ذهنمون انگار لذت بردن واقعی یعنی تبلی یعنی رها کردن همه چیز. پس نمی خوایم که رنج رو تحمل کنیم و به اون دانستهها عمل کنیم و بالاخره به نتیجه برسیم. مثالی از خودم: خیلی از بچهها حاضر نبودن که فرجه های امتحانی رو از صبح تا شب توی سالن مطالعه بگذرونن ولی من چون قول داده بودم به خودم رنجشم تحمل کردم منم دوست داشتم بیرون بگردم تفریح کنم و همه چیو رها کنم اما رنجشو خریدم به مرگ بستم خودمو تا به تب راضی شدم. در نتیجه باید بگردیم ببینیم ما تو ذهنمون به چه چیزی میگیم لذت و تفریح؟ از اینکه آدم منظمی باشیم از اینکه طبق یه پلن جلو بریم و به دانسته هامون عمل کنیم اگر مساوی با رنج میدونیم که باید تغییری در باورمون بدیم با اصول خودش!
دلیل نهم: دوست دارم بدونم آگه انجام ندم تهش چی میشه؟ به ظاهر معلوم نیست ها ولی کافیه تو خلوت با خودمون فکر کنیم دوست دارم بدونم آگه با شریک عاطفی ام این مدلی رفتار نکنم تهش چی میشه؟ مگه قراره چه اتفاقی بیافته؟ این کنجکاوی باعث میشه ما به اون چیزی که میدونیم یه قانون ثابته عمل نکنیم. بذار ایندفعه رو بداخلاقی کنم و داد بزنم و اعتراض کنم ببینم چی میشه!
دلیل دهم: شاید منتظر معجزه های غیر منتظره خدا نشستیم که عمل نمی کنیم؟!! تو باورهای هر کدوم از بچگیه ما اینه: ای بابا خدا بزرگه! بله خدا بزرگه ولی تا شما حرکت نکنی کجاست برکت؟ خطاب به همسن سالای خودم: خانم و آقای دانشجویی که فقط میری دانشگاه از صبح تا شب با پول بابا و مامانت این کلاس و اون سمینار موفقیت و اینا رو میری پس کو نتیجش؟ نصفه نیمه تلاش میکنی برای بکار بستن چیزایی که یاد گرفتی که اگر تو کسب و کارت چندان هم موفق نشدی یا پشتت به کمکهای خانوادت گرمه یا مثلا کمک های غیبی خدا؟ توی قرآن هم نوشته اگر خدا بخواهد اما مساله اینجاست همونطور که آقای موسوی گفتن اگر خدا هم بخواهد بر خلاف قوانینش برای تو رفتار نمی کند و یک شبه وضعیت تو را تغییر نمی دهد! پس خودت بلند شو به دانسته هات عمل کن منتظر بقیه نشین لطفا!
دلیل یازدهم: اصلا شاید ما میترسیم واردش بشیم! ترس از تغییر وضعیتمون ترس از اجرا کردن و ندیدن نقطه ی واضح انتهای مسیر. باید خودمونو خوب بشناسیم اگر اعتماد داریم به اون راز به اون دانسته پس لطفا ریسکش رو هم بپذیریم نترسیم بزنیم تو دل اون ترس و بریم جلو. اجرا کنیم. آخرش این میشه میرسی و خوشحالی و یا نمیرسی و یه تجربه میشه که برای نوه هات تعریف کنی و درسشو بهشون یاد بدی! من خودم انقدر از پشت کنکور موندن می ترسیدم که خدا می دونه. بقیه چی میگن؟ دوستام از من جلوتر افتادن و… اما زدم تو دل ترسم و به این کلیپ هایی که از این سایت دانلود کردم و توش یه سری دانستهها بود که میدونم باید عمل کنم بهشون رو دارم اجرا میکنم. انقدر ترسیده بودم از اینکه سخت ترین مسیر رو انتخاب کنم اما میدونم که صحیح ترینه! انقده ترس داشتم از اینکه استخدام نشم و شغل نداشته باشم بعدش با خودم فکر کردم چرا انقدر میترسی؟ پس اینهمه چیزی که داری یاد میگیری رو کجا میخوای بکار ببندی؟ فقط تو جمع دوستات که براشون حرف بزنی و اونا هم به به بگن؟ بالاخره زدم تو دلش و بیخیال آزمون استخدامی شدم و میخوام کسب و کار خودمو راه بیاندازم. دوساله که ترس داشتم!! پس لطفا ترسو نباشید.
مرسی از توجهتون
سلام و خدا قوت .
خیلی عالی و تاثیر گزار مثل همیشه .
بسیار سپاسگزارم
سلام به آقای موسوی عزیز و بقیه دوستان خوبم
به نظر من دلایلی که باعث میشود اون انسان به دانسته هاش عمل نکند
اینکه انسان ذاتا فراموش کار است و به دانسته های خودش عمل نمیکند و اونها را به خودش یاد آوری نمیکند برای همین هم عمل نمیکند
باور ندارد که حاکم بر افکار و رفتار خودش است و میتواند با کنترل کردن ذهنش و رفتارش اون شرایط را تغییر بدهد و به دانسته اش عمل کند
تغییر سخت است اون انسان نمیخواد تغییر کند و هنوز به نقطه ی عطف زندگیش نرسیده و احساس نیازی برای تغییر نکرده هنوز آینده اش را پیش بینی نکرده که اگر بخواد همین جوری پیش بره و تغییر نکنه و به دانسته هاش عمل نکنه چی میشود؟؟ و چه بلا هایی سرش میاد
اگر بیاد و به دانسته هاش عمل کنه راحت از به وجود آمدن اون شرایط جلوگیری میکند در واقع از یک رنج فرار میکند و با عمل به دانسته هاش به لذت میرسد
ذهن ما چموش است و اینکه خیلی ها فکر میکننند کنترل کردن این ذهن کاره سختیه و به دانسته هاشون عمل نمیکنند
حالا که این مساعل را ریشه یابی کردیم باید ببینیم که راه حل چیه ؟
اینه که خودمون را به تغییر و عمل به دانسته هامون متعهد کنیم
باید متعهد بشویم که الگو باشیم حداقل واسه خودمون واسه بچمون و واسه اینکه احساس لذت و مفید بودن بکنیم و احساس با ارزش بودن بکنیم و برای خودمون ارزش قائل باشیم
به فکر پیشرفت باشیم
و در آخر به نظرم تکنیک مهمیه که من استفاده میکنم و درواقع از خودم سوال میکنم که اگر همین یک ساعت دیگه بخوای از این دنیا بری و بمیری آیا تو این شرایط میمونی ؟؟
آیا همین جوری رفتار میکنی ؟یا اینکه نه تغییر میکنی و به دانسته هات عمل میکنی؟؟
یادت باشه ما فقط یک بار به این دنیا میایم پس سعی کنیم مسئولیت کامل زندگیمون را در دست بگیریم و به دانسه هامون عمل کنیم و از زندگیمون لذت ببریم
با سلام
به نظر من یکی از دلایلش این می تونه باشه که ما عادت کردیم تا به دقیقه نود نرسیدیم کاری نکنیم .انسانهای ضعیف و یا انسانهایی که هنوز قابلیت و استعدادهای خودشون رو پیدا نکردن دچار همین مشکل هستن.
برای تحقیق درباره این موضوع چه کسی بهتر از خودم که فکر می کردم باید یه الهام درونی بیادو به من بگه پاشو برو فلان شرکت استخدام شو و یا اگه دوست داشتم تو یه رشته ی ورزشی یا نقاشی و یا یه موسیقی رتبه ی برتر باشم ،نمی دونستم باید با یه تصمیم قطعی دل به اون کار بدم
همیشه اول باید یه سری بهش می زدم تا متوجه بشم علاقه دارم یا نه اما همیشه قسمت بچگانه و راحت طلب ذهن من دنبال معجزه بود. الان می فهمم معنای معجزه تو ذهن من متفاوت بود. اوایل فکر می کردم یکی از دلایل اینه که کسی نبوده که به من یاد بده که تلاش کنم.
با شما موافقم که کتاب و نظریات افراد دیگه چه بسا ممکنه مارو به چالش بکشونه. وقتی من از زندگینامه ی یکی می خونم که تلاش کرد ،تلاش کرد ،تلاش کرد… و الان بهترینه خب قبول می کنم که باید بدووم دنبال آرزوهام ، اما زندگینامه ی یه شخص دیگه میگه که فقط و فقط قدرت ذهن میتونه تورو میلیاردر کنه… همیییین.
خیلی از ماها عادت کردیم به تماشای دیگران, عادت کردیم گذر زمان رو ببینیم و گاه گله هایی به خدا کنیم .
دارم یاد میگیرم که بلند شم و به میدون برم و منتظر شم کاینات من رو به سمت چیزی ببره که در اون جز رفاه و خشنودی من چیزه دیگه ای نیست.
فقط کافیه معجزه های هر چند کوچک رو یادداشت کنیم چون آدمیزاد ذات فراموش کاری داره.
به نظر من قسمتی از وجود ما خودآزاری رو دوست داره چرا که همیشه آسونترین راه همین بوده.فقیر بودن،مریض بودن،گریه کردن و و و همیشه آسونترین راهها بودن.
ما ارزش وجودیه خودمون رو نمی دونیم و اینکه فقط ترس گذر زمان رو داریم ولی متاسفانه گذر اون رو نمی خوایم ببینیم.
اهمیت به قضاوت های دیگران ، نداشتن ایمان و اعتماد به نفس کافی و … دلایلی می تونه باشه که ما از چیزهایی که می دونیم دوری میکنیم و خلافش رو عمل می کنیم.
همون طور که آقای موسوی گفتن وقتی هنوز خیلی از راه ها و خصلت ها و عادات بخشی از وجود ما نشدن ما هنوزم درگیر اون قسمت از ناخوداگاهه ذهن هستیم که به مقابله با ما می پردازه.
ایمان به تفکر و توجهمون و پیروی از احساس درونی با اندکی تلاش که ممکنه اوایل سخت باشه اما مطمینا مارو از باورهای غلط دور می کنه.
پیروز باشید.
با سلام به تمامی دوستان
اگر بدانیم چه چیزی و چه کاری باعث عذاب ما می شود و چه کار دیگری باعث لذت می شود ، میتوانیم در تمامی امور موفق شویم .
چون همانطور که آقای موسوی در کتابشان گفتند ما همیشه از یک عذاب و سختی دور میکنیم و به دنبال یک چیزی هستیم که ما را به سمت یک لذت شیرین جذب میکند .
با تشکر
با سلام به گروه جهان بهتر و تمام اعضای این سایت و آقای موسوی عزیز که هر از چند گاهی مغزها رو به چالش میکشه تا همه دوستان از همدیگه اطلاعات جدیدی بگیرن و به اگاهی بهتری دست یابند و در نهایت به جهانی اگاه و ثروتمند تبدیل شویم.
به نظر من به صورت خلاصه… اینکه چرا به داشته هایمان عمل نمیکنیم…. و چرا با دانستن قوانین کیهانی باز هم در عمل به ان کوتاهی میکنیم … چند دلیل میتونه داشته باشه
1- عدم اعتماد به نفس به خودمان 2- ترس در تغییر خودمان 3- عدم تغییر افکار غالبمون 4-نگرانی برای اینده 5-عدم وجود اهداف بلند مدت و کوتاه 6- بی ایمانی و شرک مخفی در وجودمان 7- نداشتن عشق به رسیدن آرزو و رویاهامون 8- نداشتن شهامت برای تغییرات خودمون 9- بی توجهی و عدم اگاهی به اهدافمون 10- وجود استرس در محیط اطرافمون 11- عدم مقابله با مشکلات اطرافمون 12- بی توجهی به قوانین هستی 13- عدم توجه به احساساتمون 14- بی توجهی به قانون جذب 15- جستجوی مشکلات خودمون در دیگران و مقصر دونستن بقیه
با تشکر از تموم دوستان گلم که وقت گذاشتن و نظر من رو خوندند… سپاسگزارم… برای همه ارزوی شادی ارامش و پیروزی رو از یکتای بی همتا خواستارم موفق باشین.